انتظار در مکان های مختلف
_باران می بارد عزیزم؟
_نه.هوا صاف صاف است.این سوال را هرشب می پرسی.چرا؟
_صبر کن ببینم.باد هم نمی وزد؟
_نه جاااانم.هوا صاف است و ستاره ها در آسمان سیاه شب در گرما می سوزند.
_عجب.راستی بگو ببینم این صدایی که می آید صدای ویالون دوره گرد هاست یا…
_دوره گردی کوچک با موهای طلایی که با ظرافت خاصی از پشت بافته شده اند.
_پس…
_من نمیدانم چه چیز تو را مجاب می کند هر شب این سوالات مبهم را بپرسی.اگر چیزی هست بگو.به من اعتماد کن.منتظر شبی ،چیزی یا کسی هستی؟
_خواهش می کنم بگو کدام پیراهن در تنم هست؟
_اومممم. همان پیراهن سفیدی که گل های ریز نامش چه بود؟آه کاملیا به گمانم. با طرحی از…
_متوجه شدم.
_یک سوال بپرسم؟چه شد که بیناییت را …
_می شود به من کمک کنی به تراس بروم؟
_چرا نمی خوابی؟چرا شب ها انقدر پریشان می شوی؟دختر مثل جغد شده ای تمام شب را بیداری. این برای سلامتیت…بگذار ببینم تو باز هم که گریه می کنی!
_بگذار تنها باشم.
_تو روزی شادترین دختر شهر بودی،همه به تو حسادت می کردند.مطمئنم پای یک مرد در میان است…
_می خواهم تنها باشم.
_کمی به خودت بیا.تو به زیبایی و هوشت در شهر شهرت داری،به راحتی می توانی هر مردی را که بخواهی…
_ساااکت شو.گفتم می خواهم تنها باشم.لطفا برو.
_بگذار کمکت کنم.من یک دوست فرانسوی دارم که هر شب در بار ها می خواند.تمام دختران شهر آرزویشان…
_مسیو!!!شما فرانسوی ها گمان می کنید مردانی رویایی هستید ولی فقط در توهم زندگی می کنید هیچ نیستید هیچ…
_اینطور نیست…
_شما فرانسوی ها احساسات دختران را به بازی می گیرید و منتظرشان می گذارید.
_ولی…
_او هم یک مسیو بود تمام اوقاتش را با خوردن الکل و در قمار خانه ها می گذراند،او بار ها با زنان هرزه به من خیانت کرد…
_آه،چه…
_اما من صدایم در نیامد.از این و آن می شنیدم مسیو شب ها را در هتل با زنان می گذراند.یک سوال پرسیدی؟چرا شب ها نمی خوابم؟
_آه به گمانم جوابم را گرفتم.
_می دانی ،عشق ناگهان تمام وجود آدمی را در بر می گیرد خواه در یک بار یا یک کلیسا.خواه یک مرد هوس باز یا یک کشیش پاک.حتی میان یک مسیحی و یک آتئیست هم می تواند آتشی از عشق شعله ور شود.
_من…
_انتظار هم در مکان های مختلف برای افراد مختلف ،متفاوت ظاهر می شود.یکی در قمار خانه منتظر معشوق است،یکی در کافه ای در کنجی از شهر،یکی در بار،یکی در کلیسا و یکی هم مانند من در این اتاق خواب هر شب جان می کند.یکی هم در هتل منتظر معشوق من است…