انسان بی روح
✍میلاد جهانی
مینویسم
از تکاپو فکری و انعقاد اتمام قرارداد زندگی که به هیچ راه مستقیمی منتهی نمیشود ،از انزجار روزهای ملال آوری که دائما در حال جنگ افروزی با روزمرگی است.سر جنگی که به ترک فعل قد قامت نمیکند و خمیده است… کم آورده.
به آن ها بگوید کم آورده بگویید خودخوری میکند بگویید از درون دلش آزارگر شده، سادیسمی که هر لحظه تن انسان را بی حال تر از گذشته میکند… بیحال که چه بگویم…. میکشد.
انسان بی روحی که کائنات وجودش را از او گرفته بلایی که به جان آدمیزاد میافتد شب ها سایر اعضا انتقامش را از دل میگیرند و فردا از خواب بیدار نمیشود.
به راستی چه چیزی مرا به قلم زدن و خط خطی کردن کاغذ های بی آزار سوق میداد؟
اینکه تهی شوم از هر زجری تا کمی به خود فرصت زندگی دهم و هر بلایی را روی کاغذ بنویسم و فراموش کنم؟
نه مطلقا از برای اینکه دقیقا نمیشود حدس زد که این درد چیست که به جانم افتاده و بند دلم را میلرزاند.
پول بود؟
به هیچ عنوان اما میتواند از درد انسان ها بکاهد.
عشق بود؟
شاید اما انسانی که در این قفس افتاده چنین اعترافی نمیکند زیرا انسان در قفس افتاده گرفتار است و شوقی برای پریدن ندارد گویی شکار شده.
اما هر چه که هست به مانند جهانی که از فشار درونی یک اتم بوجود آمد، با تمام مشکلات و دردهای درونیمان یک انفجار رخ میدهد و انسانی سترگ را بوجود آورد.
حال بگویید این انسان دیگر تغییر کرده بگویید آماده هر دوئل سخت با زندگی زجر آور است و بالاخره پیروز میشود.
بالاخره به سراغتان خواهد آمد یقینا به سراغشان خواهم رفت و یادآوری خواهم کرد هر چیزی را که به سرم آوردند
به آنها بگویید آماده باشند.
به سایه هایشان امروز را یادآوری کنید.
#سایه