داستان کوتاه
-
ادبیات
آرزوی ازدواج با دختر کشاورز
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر…
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
داستان آهنگر
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند. سالها با…
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
صحرا نوردی شرلوک هولمز
شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.…
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
پادشاهی بیمار شد
پادشاهی بیمار شد. گفت: نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی میدهم که بتواند معالجهام کند. تمام آدمهای دانا دور…
بیشتر بخوانید » -
ادبیات
میخواهم چیزی برایت تعریف کنم
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: گوش کن! میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…
بیشتر بخوانید »