نقد فیلم Wonder – شگفتی
فیلم Wonder با بازی گرم و صمیمی جولیا رابرتز و اون ویلسون و درخشش ستاره کوچکش جکوب ترمبلی، بیشک همانند نامش، یکی از شگفتیهای دوستداشتنی امسال است.
فیلم شگفتی، با نام اصلی Wonder از دسته فیلمهای «حال خوب کن» یا همان Feel Good است که سال ۲۰۱۷ به نمایش درآمد. فیلم بر اساس رمانی با همین نام نوشته آر. جی. پالاچیو ساختهشده و کارگردانی آن را استفن چبوسکی بر عهده داشت که پیش از این کارگردانی فیلمهای موفقی چون Perks of Being a Wallflower را در کارنامهاش دارد. داستان فیلم درباره پسر کوچکی به نام آگوست “آگی” پولمن است که از نقص چهره مادر زادی رنج میبرد و در تلاش برای تطابق خود با محیط اطراف، مخصوصاً هم سن و سالان خود است. مادر آگی (جولیا رابرتز) و پدرش (اون ویلسون) هم برایش سنگ تمام میگذارند و زندگی خود را وقف آگی کردهاند. فیلم از آن جایی شروع میشود که آگی تصمیم میگیرد به مدرسه عادی برود و دیگر نمیخواهد مادرش معلم سرخانه او باشد. داستان فیلم حول یک سال تحصیلی آگی و فراز و نشیبهای آن در قالب چند نریشن از شخصیتهای متفاوت میگذرد و ما را با رنج و شادی تمام شخصیتهای اطراف آگی آشنا میکند. فیلم تا کنون توانسته امتیاز ۸۵ از ۱۰۰ را در سایت Rotten Tomatoes به دست آورد و با بودجه ۲۰ میلیون دلاری خود، به فروش ۲۵۲ میلیون دلاری دستیافته است.
ژانر فیلمهای Feel Good همواره طرفدارهایی دارد و غالباً پیامهای مثبت و آموزندهای برای مخاطب به همراه دارد. چه در فیلمی مانند Help علیه نژادپرستی بر خواسته، چه مانند Eat Pray Love حاوی پیامهای سادهتری بوده و به مخاطبانش امید شروع دوباره و لذت بردن از زندگی را به همراه داشته باشد. فیلم شگفتی بیشتر به سری اول شباهت دارد و درباره رفتارهایی آزاردهنده است که از قشر عظیمی از جامعه سر میزند و تشویق مخاطب به ترک آنها به کمک یک داستان، به گونهای که در ذهن ماندگار باشد، کار چندان آسانی نیست. فیلم با توجه به داستانش میتوانست تبدیل به یک درام آبکی و اشکآور شود که با تأکید بیش از حد بر مشکل نقش اول، حسابی احساسات سطحی مخاطب را برانگیزد اما با هوشی که استفن چبوسکی و نویسنده مشترک فیلمنامه یعنی استیو کونراد به خرج دادهاند، فیلم در جهت دیگری گام برمیدارد. در این راستا حداقل چیزی که لازم است، خلق یک شخصیت محوری است که در عین نقص یا تفاوت با اجتماع، آنقدر دلنشین و دوستداشتنی باشد که بعدها در صورت اتفاق افتادن شرایط مشابه برای مخاطب، خاطره خوش آشنایی با شخصیت محوری در سینما، به افرادی واقعی راه پیدا کند و رفتار مخاطب را با آنها در راستای مثبت تغییر دهد. کاری که فیلم شگفتی، تمام و کمال از پس آن برآمده است.
جکوب ترمبلی در نقش آگی پولمن که بسیاری، او را با نقش جک در فیلم Room به خاطر دارند، در نقش پسربچهای شکننده و خاص، بینقص ظاهر میشود. برخلاف شخصیتهای اصلی کلیشهای که بسیار مظلوماند و به خاطر شرایط خاصشان مورد زورگویی واقع میشوند، آگی نه توسری خور است نه ساکت و مظلوم یک گوشه مینشیند و حرف میخورد. برعکس، در روز اول مدرسه که همکلاسیاش جولیان که قلدر کلاس است، به خاطر چهرهاش حرف بارش میکند، آگی غلطهای گفتاری جولیان را به او تذکر میدهد و به او پیشنهاد میکند که معلم سرخانه بگیرد. آنجاست که مخاطب متوجه میشود قرار نیست برای بچهای با مشکلات جسمی مادرزادی، اشک الکی بریزد و غم باد بگیرد، بلکه قرار است شاهد مقاومت و تلاش بینظیر او برای زندگی عادی باشد. اینجا کمک از آسمان نمیرسد، پدرها و مادرها برای شکایت به مدرسه نمیآیند و حتی قرار نیست قلدرها درس بگیرند. اینجا قرار است آگی یاد بگیرد که چطور با شرایطش کنار بیاید و کاری کند که بعد از چند دقیقه وقت گذراندن با او، طرف مقابل صورتش را فراموش کند. مخاطب درد آگی را میفهمد اما برایش دل نمیسوزاند، بلکه در انتهای فیلم آرزو میکند که همانند آگی در برابر مشکلات خودش اینچنین مقاوم و سربلند بیرون بیاید.
فیلم از این جهت تأثیرگذار و لایق ستایش است. این روزها، جامعه به شدت به قلدری و زورگویی و به اصطلاح Bullying حساس است و در بسیاری از کلاسها، شبکههای اجتماعی و مقالات راهکارهایی برای شناسایی و ریشهیابی آن مطرح و آموزش داده میشود. فیلم شگفتی هم گریزی به این مقوله میزند و راههایی آسان و کارآمد را جلوی پای کاراکترهایش میگذارد. در شگفتی، آگی و دیگر دوستانش، آگاه از شرایطشان، وارد محیطهای دوستانه میشوند. آگی هیچ جای فیلم نمیپرسد واقعاً چهره زشتی دارد یا نه. در عوض میپرسد که آیا قرار است همیشه صورتش برای بقیه مهم باشد؟ و همین سؤال حاکی از آشنایی او با شرایطش خاص و پذیرفتن آن است. این مطلب به او تفهیم شده که به دلیل مسائل ژنتیکی، این اتفاق برایش رقم خورده و به بهانه حفاظت از آگی، به او دروغی گفته نمیشود. فیلم با توجه به جزییات به مخاطب میفهماند که خانواده آگی، مشکلات او را به دلیل سن کمش یا بهانههای اینچنینی برایش آسان نکردهاند. در نماهای ابتدایی آگی در قالب نریشن میگوید که عملهای جراحی بسیاری روی او انجام گرفته و همزمان دوربین، بُردی از دستبندهای بیمارستان با اسم آگی و تاریخ را نشان میدهد و نمایانگر این است که آگی با مشکلش زندگی میکند. اتاق آگی شبیه اتاق هر بچه معمولی دیگری است و علاقهمندیهایش فرقی با آنها ندارد. عاشق جنگ ستارگان است و در درس علوم حسابی میترکاند. اما چیزی که شاید مانند دیگران نباشد، همبستگی و علاقه اعضای خانواده به یکدیگر است. همه افراد خانواده از آگی میخواهند که درباره احساساتش حرف بزند و روند روزش در مدرسه را تعریف کند، با او شوخی میکنند و سربهسرش میگذارند و او را صدر میز ناهار مینشانند. همه اینها، ظرایفی بسیار مهم و دوستداشتنی هستند که منجر به شکل گرفتن شخصیت قوی آگی در فیلم شده و مخاطب را از دلسوزیهای آبکی نجات دادهاند.
گام دومی که فیلم در راستای فرار از کلیشه و خلق نوآوری انجام داده، نمایش شخصیتهای خاکستری در شخصیتهای کم سن و سال است. معمولاً در چنین فیلمهایی یک نفر نقش قلدر یا خیانتکار را بازی میکند و بقیه فرشتههای زمینی هستند. این راهکار برای القای همدردی و تبعیت در کودکان بسیار مورد استفاده قرار میگرفت اما مدتی است برای داستانگویی از شخصیتهای باورپذیرتر و ملموستر بهره میبرند. داستان Maleficent را به یاد میآورید؟ در شگفتی، قلدرها با قلدریشان یا خیانتکارها با از پشت خنجر زدنشان، باعث دل سوزاندن بیشتر برای شخصیتهای مثبت نمیشوند. برعکس. در شگفتی ابتدا و انتهای طیفی وجود ندارد. همه بچهها، مخصوصاً خود آگی، هم ویژگیهای مثبت بروز میدهند هم منفی. آگی عصبانی میز شام را ترک میکند، صدایش را بلند میکند و سر خواهرش که برای دلداری او آمده داد میزند، دوست صمیمی آگی، جک ویل، بالا و پایین بسیار دارد و گاهی دل آگی را میشکند، میراندا ابتدا به نظر از تیپهای دیوصفت و خیانتکار دبیرستانی است اما در مواقع لازم آن روی مهربانش را نشان میدهد. همینها به شگفتی جلوهای واقعی و لمس پذیر داده، مخاطب کودک را با خود همراه کرده و از شعارزدگی پرهیز میکند.
فیلم شگفتی باوجود نکات مثبت، بازیهای قوی و دیالوگهای بهیادماندنی، ضعفهای بارزی نیز دارد. فرم فیلم در نیمه ابتدایی روایی است و از دریچه افکار چند شخصیت محوری بیان میشود: آگی، ویا (خواهر بزرگتر آگی)، جک ویل (دوست صمیمی آگی) و میراندا (دوست صمیمی ویا). سه روایت اول بهجا و تمام و کمال بیان میشود و خاطراتی از گذشته و روایاتی از زندگی روزمره را بیان میکنند که به مخاطب نشان میدهد که در برخی شرایط زود قضاوت کرده و طرف دیگر ماجرا را نشنیدهاند. اما در روایت چهارم که مربوط به میراندا و رابطه شکر آبش با ویا است، همهچیز درهموبرهم و تا حدی تصنعی است. تا حدی که در پایان فیلم، اگر بخواهیم در جزییات وارد شویم، سؤالهای بسیاری درباره میراندا و ویا بیپاسخ میماند و داستان آنها تا حدی سرهمبندی میشود.
مورد دیگر که بسیار به جذابتر شدن فیلم کمک میکرد، اون ویلسون در نقش پدر آگی است که جای فضا و دیالوگ بیشتری داشت. اون ویلسون ساخته شده برای نقش پدر کول و دوستداشتنی، که در کنار سختگیریهای مادر، با شوخیها و مثالهای خندهدارش فضا را تلطیف کند. اما بهدرستی از او استفاده نشده و سهم بسیار کمی از دیالوگها و صحنهها را دارد. با این حال در انتهای فیلم، دیالوگی با آگی برقرار میکند که به دلداریها و حرفهای کل فیلم میارزد و قلب آدم را مثل کره روی تابه، آب میکند و در همان سهم کوچکی که دارد بسیار دوستداشتنی و خواستنی ظاهر میشود.
نکتهای که میتوان تا حدی جز نقطه ضعفها به شمار آورد، رو بودن دست فیلم در بسیاری از موقعیتهاست. فیلم شگفتی تلاش بسیاری میکند که در دام آن نیفتد، اما کلیشه در فیلمهای حال خوب کن اینچنینی گریزناپذیر به نظر میرسد. مخاطب با دیدن تریلر فیلم، میتواند تا انتهای فیلم را حدس بزند و در برخی صحنهها، اتفاقات بعدی را پیشبینی کند اما این چیزی از زیباییها و آموزندگی فیلم کم نخواهد کرد.
بازیها در فیلم شگفتی، زیبا و دلنشین از آب درآمدهاند. هممدرسهایهای آگی، همگی فضای کودکانه، رنگارنگ و خالص مخصوص بچهها را به نحو احسن نمایش دادهاند و در ذهن مخاطب ماندگار میشوند. ویا، خواهر آگی، با بازی ایزابلا ویدویچ، نقش خواهر مسئولیتپذیر و فداکار و در عین حال آزرده از بیتوجهی والدین به خودش را به زیبایی بالانس میکند. مدیر و معلم مدرسه آگی، حمایتکننده و پر از دیالوگهای خندهدار، بدون دخالتهای اضافه، خوب و مناسب ظاهر میشوند. اون ویلسون عالی و دلیل احتمالی نیمی از قهقههها هنگام تماشای فیلم است. جولیا رابرتز بهترین گزینه مادر محکم، مدبر و باهوش است و نقش مهمش در تربیت شخصیت آگی با فداکاریهایش کاملاً در فیلم مشهود است. اما خود آگی، با بازی بسیار زیبای جکوب ترمبلی، یک سر و گردن بالاتر از بقیه میدرخشد. با وجود گریم سنگینش، جای میمیک صورت برایش باقی نمانده و تنها چیزی که دارد اکت بدن، نگاه و صدایش است، که با همانها هم سنگ تمام میگذارد. عصبانیت و بغضش، تمام تن را مور مور میکند و در نهایت با تلاشش، کاری میکند که آرزوی مخاطب در نهایت شبیه آگی بودن یا شبیه او را تربیت کردن است.
فیلم شگفتی در زمینه گریم هم سنگ تمام میگذارد و برای آن نیز کاندید اسکار شده است. گریم صورت آگی، بدون تعارف، زیبایی در خود ندارد اما بهخوبی با بهرهگیری از عنصر چشم، بازتابدهنده معصومیت آگی است. طراحی صحنه و لباس هم مانند سایر فیلمهای اینچنینی، کامل، رنگ و وارنگ و در لوکیشینهای مختلف اتفاق میافتد. اتاق آگی، فضای خانه و درخت کریسمسی که همه اعضای خانواده با هم تزئین میکنند، نشانگر عادی بودن شرایط آنها با وجود داشتن پسری با شرایط خاص است. دکور مدرسه آگی و ویا، مثل همه مدرسههای اروپایی و آمریکایی، پر از رنگ، ابزار آزمایشگاه، صحنههای تئاتر مدرسه و سالنهای غذاخوری است که دوستیها در همانها شکل میگیرد و دیالوگهای جذاب همانجا رد و بدل میشود.
فیلم شگفتی، برای مخاطبش شگفتی به همراه دارد. اگر تا پیش از این در Blind Side با پسر سیاهپوست در خانواده سفیدپوست همذات پنداری کردهایم و داشتن برادر یا فرزندی از نژاد دیگر را آنقدر شوکه کننده نیافتهایم و برای کسانی که جبهه گرفتهاند به نشانه تأسف سر تکان دادهایم یا در Extremely Loud and Incredibly Close رفتارهای اسکار در عزای پدرش برایمان عجیب نبوده و با او همدردی کردهایم، در شگفتی با مسئله سنگینتری روبهرو خواهیم بود. صورت آگی تا ابد همینگونه خواهد بود و او همیشه آدمهایی را برای اولین بار ملاقات خواهد کرد. آیا اگر ما جز آنها باشیم، به او خیره میشویم و رو برمیگردانیم؟ یا بدون توجه به ظاهر، سریع به دنبال دیگر ویژگیهای شگفتانگیز شخص خواهیم گشت؟ شگفتی در این باره کار خود را بهخوبی انجام داده است و خاطره آگی دوستداشتنی و باهوش با ما خواهد ماند. جوهره فیلم شگفتی را معلم آگی در جلسه اول کلاس درس برایشان روی تخته مینویسد: هنگام انتخاب بین درست گفتن و مهربان بودن، مهربانی را انتخاب کنید. پیام شگفتی نیز برای مخاطبانش همین است: مهربانی کنید.