مراقب سیمرغ من باشید
مراقب سیمرغ من باشید
ابراهیم حقیقی را خیلیها با طراحی سیمرغ جشنواره فجر به یاد میآورند.اغراق نیست اگر بگوییم او جزو پرکارترین و صدالبته تأثیرگذارترین هنرمندان معاصر بوده است.
به گزارش هنر وسعت، و به نقل از ایسنا : از وقتی هوشنگ کاظمی و محمود جوادیپور برای نخستین بار رشته گرافیک را وارد دانشگاه تهران کردند تا بعدها که اساتیدی همچون محمد بهرامی و مرتضی ممیز بهعنوان بهترین گرافیستهای معاصر نام خود را بر سر زبانها انداختند، هنرمندان بسیاری با خلق آثار ماندگار در تاریخچه این هنر درخشیدهاند، اما ابراهیم حقیقی به واسطه گستردگی دامنه فعالیت و خلق اثری ماندگار به نام «سیمرغ جشنواره بینالمللی فیلم فجر» تافته جدا بافته است؛ هنرمند بیبدیلی که فعالیت حرفهای در رشته گرافیک را از سال ۱۳۴۸ آغاز کرد و از سالهای بعد از پیروزی انقلاب، به دعوت مرتضی ممیز، مدرس دانشگاه تهران، دانشگاه فارابی، دانشگاه هنر، مدرسه عالی تلویزیون و سینما و دانشگاه آزاد بوده است.
او در کنار تدریس، آثار ماندگاری در زمینه پوستر، طراحی کتاب و طراحی تیتراژ به جا گذاشته و دستی هم در کارگردانی فیلمهای کوتاه و طراحی صحنه فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی داشته و اغراق نیست اگر بگوییم جزو پرکارترین و صدالبته تأثیرگذارترین هنرمندان معاصر بوده است. ابراهیم حقیقی را خیلیها با طراحی سیمرغ جشنواره فجر به یاد میآورند؛ تندیس فاخر و ماندگاری که از همان نخستین دورههای جشنوارههای فیلم فجر بر فراز دستان موسپیدکردهها یا ستارههای نوظهور عالم بازیگری خوش درخشیده و در آستانه سیوهفتمین دوره بزرگترین فستیوال هنری ایران باید بگوییم سیمرغ بهجزو لاینفک و شناسنامه آن بدل شده است.
ابراهیم حقیقی که از پدری عکاس و مادری آموزگار متولد شده را باید در زمره هنرمندانی قرار داد که در همه این سالهای طولانی، آرام و بیصدا و با تدبیر و تحمل کارهایش را پیش برده و هرگز وارد حواشی پررنگ سینما و تلویزیون نشده و عجیب اینکه در این سالهای اخیر با موج ورود تکنولوژی دیجیتال به گرافیک همراه شده است؛ چه آنکه بسیاری از آثار سالهای اخیرش با جدیدترین متدهای روز خلق شده و دست بر قضا جلوهای متفاوت دارند. حقیقی را میشود با شکوه آثارش به یاد آورد. با لوگوی بسیاری از مجلهها از جمله مجله فیلم، با تیتراژ سریال «شب دهم» و با آرم تئاتر شهر و البته سیمرغ جشنواره فجر. حالا در آستانه ۷۰ سالگی با همان سیمرغی شناخته میشود که خود نماد افسانه، حماسه و فلسفه و عرفان است؛ نماد و تصویری روشن از نیمقرن فعالیت هنری یکی از محجوبترین و خلاقترین گرافیستهای تاریخ معاصر ایران که هنوز خودش را شاگرد استاد مرتضی ممیز میداند. در آستانه سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر با خالق سیمرغ گفتوگو کردهایم.
شب دهم ماندگار شد
ابراهیم حقیقی با طراحی سیمرغ جشنواره فجر شناخته میشود اما در زمینه طراحی جلد کتاب و پوستر و تیتراژ سریالهای تلویزیونی هم آثار شاخصی دارد. او انتخاب بهترین اثرش را کار سختی میداند اما به پوستر نهمین جشنواره فیلم فجر اشاره میکند؛ «پوستر «مشقشب» و پوستر نهمین جشنواره فیلم فجر را دوست دارم چون احساس میکنم مورد اقبال قرار گرفتهاند. در مورد طراحی جلد کتاب هم باید بگویم بهطور تقریبی طی ۴۰ سال ۴ هزار جلد کتاب طراحی کردهام و انتخاب کردن از بین آنها خیلی کار سختی است و ترجیح میدهم مردم در مورد آنها نظر بدهند. همانطور که وقتی در دانشگاه درباره مجموعه تلویزیونی انیمیشنی «علی کوچولو» صحبت میکردم اشک برخی دانشجویان جاری میشد و میفهمیدم که مورد اقبال مردم قرار گرفته است.» حقیقی که تیتراژ سریال دهم را یک اثر شاخص میداند میگوید: «شب دهم یک کار بهیاد ماندنی است. همه کارهایی که با آقای فتحی و آهنگسازی فردین خلعتبری انجام دادهام برایم خاطرهساز است چون به واسطه تفاهم درست با کارگردان بهوجود آمد. برای تیتراژ شب دهم با فردین خلعتبری صحبت کردیم و من ایدهام را گفتم و او حتی موسیقی آواز را بر مبنای ایده من ساخت. برای «مدار صفر درجه» هم این تفاهم و پیوند عمیق بین ما ۳ نفر وجود داشت».
بهعنوان طراح سیمرغ جشنواره فیلم فجر بارها مورد توجه قرار گرفتهاید. فکر میکنید سیمرغ، شناسنامه کاری شماست یا تصور میکنید آثار شاخص دیگری هم داشتهاید که زیر سایه آن قرار گرفته اند؟
نشانهها و پوسترها و بسیاری از کارهای گرافیکی، وقتی تولید میشوند در ردیف میراث فرهنگی قرار میگیرند. اینکه کدام اثر در تفکر جمعی یک جامعه بیشتر جا افتاده باشد را مردم تعیین میکنند نه خود هنرمند. ممکن است آرم تئاتر شهر را بیشتر از نشان سیمرغ فجر دوست داشته باشم اما هرسال که جشنواره فیلم فجر برگزار میشود میبینم که مردم با دیدن سیمرغ باخبر میشوند که وقت سینما رفتن است و در واقع سیمرغ از چند روز زودتر این نوید را به مردم میدهد. چند سال قبل که مدیر وقت مجموعه تئاتر شهر آرم تئاتر شهر را دستکاری کرد واکنشهای زیادی ندیدم و اگر خودم به این ماجرا اعتراض نمیکردم از نگاه خبرنگاران و رسانهها مغفول میماند. مطمئن باشید اگر این حساسیتی که اهالی رسانه نسبت به سیمرغ دارند نسبت به آرم تئاتر شهر هم نشان میدادند قطعاً این اثر بیشتر دیده میشد. واقعیت ماجرا این است که هر سال واکنشهای مثبت و منفی به پوستر جشنواره فیلم بیشتر از سوی رسانههای مجازی بهنظر میرسد و خیلی زود بروز پیدا میکند.
سیمرغ در فرهنگ ایرانزمین، نماد افسانه، حماسه و عرفان است. شاید همین موضوع باعث میشود رسانهها و حتی عموم مردم ارتباط بهتری با نشان سیمرغ جشنواره فیلم فجر برقرار کنند. فکر نمیکنید سیمرغ به این دلیل مورد توجه قرار گرفته که نام یک پرنده اسطورهای و افسانهای ایرانی است و آثار دیگر شما چنین ویژگی منحصر به فردی نداشتهاند؟
خیلیها از روی دانشی که دارند میگویند سیمرغ در فرهنگ ایرانیان نماد افسانه، فلسفه و عرفان است اما تصور نمیکنم عموم مردم این شناخت را داشته باشند چنانکه هر گاه میگوئیم سیمرغ، مردم بهجای اینکه شاهنامه یا منطقالطیر را به یاد بیاورند یا وجود سیمرغ در اشعار مولانا و حافظ برایشان تداعی شود به جشنواره فیلم فجر فکر میکنند. امیدوارم درصد زیادی از مردم به این درک برسند که این نماد اسطورهای، از ادبیات کهن ایرانی سرچشمه گرفته است.
چه زمانی به این نتیجه رسیدید که برای خلق نشان و نماد جشنواره فیلم فجر باید از ادبیات فاخر ایرانی الهام گرفت؟
در سال ۱۳۶۲ که بنیاد سینمایی فارابی تأسیس شد و آقای بهشتی را بهعنوان مدیرعامل فارابی و دبیر جشنواره فیلم فجر انتخاب کردند قرار شد جشنواره یک نماد داشته باشد. جلسات بسیار متعددی برگزار کردیم تا سرانجام به سیمرغ رسیدیم و در واقع یک جمع به این نتیجه رسیدند که برای انتخاب نماد جشنواره باید به ادبیات کهن ایرانی رجوع کرد. بعداً که سیمرغ از دل افسانهها و حماسهها درآمد و به تصویب رسید، من هم در پی یافتن نشانههای تصویریاش بودم تا آن را به نشان تبدیل کنم.
پژوهشها و کنکاشهای شما برای کشف سیمرغ چقدر زمان برد؟
بعد از آن جلسات طولانی، چندماه طول کشید تا تصویری که از سیمرغ میخواستم پیدا کنم. در آن سالها اینترنت نبود و مثل حالا کتابخانه پر و پیمانی نداشتم، چراکه پیداکردن کتابهای هنری بسیار سخت بود و قیمت گزافی هم داشتند. تعدادی کتاب قدیمی درباره نگارگری ایرانی داشتم که متعلق به دوران دانشکده بود اما کفایت نمیکرد و باید به کتابخانههای بیشتری مثلکتابخانه ملی و کتابخانه دانشگاه تهران یا کتابخانه مجلس شورای اسلامی سر میزدم. در آن دوره درباره هنرهای ایرانی مثل نقش روی پارچه و فلز و حجاری و منبتکاری پژوهش میکردم. حتی در تذهیبها تصویر سیمرغ دیده میشد. مجموعهای که یافتم بسیار وسیع بود. از روی آنها عکس و فتوکپی گرفتم و بعد از مطالعه بیش از ۵۰ جلد کتاب، همه منابع را پیدا کردم و بعد هم مشغول انتخاب و تلفیق این تصاویر شدم تا تبدیل به نشان سیمرغ شود، درحالیکه امروزه شما با یک سرچ ساده در اینترنت به همه این منابع دسترسی پیدا میکنید.
سیمرغ تنها گزینه شما برای انتخاب نماد جشنواره بود یا به گزینههای دیگری هم رسیدید؟
چند ماهی طول کشید تا سیمرغ به تأیید کارگروهی که در بنیاد سینمایی فارابی فعالیت میکردند برسد. دوستانی مثل آقایان شجاعنوری، تقیپور و سیدمحمد بهشتی در این کارگروه حضور داشتند. گروه در ابتدا به نماد طاووس رسید که رنگین و زیباست و میتواند نماد هنر و سینما باشد اما بعداً که سیمرغ یافته شد، گروه به این نتیجه رسید که ظرفیتهای نمادین بیشتری دارد.
پس برای خلق سیمرغی که در نگاه اول شمایل سادهای دارد مشقت زیادی را متحمل شدهاید و خوندلها خوردهاید؟
من اسمش را خون دل نمیگذارم چون کار جذابی است. اگر همه امکانات در اختیار گرافیست نباشد نیاز به پژوهش دارد و این موضوع این روزها فراموش شده است. در دسترسبودن اینترنت خیلی از گرافیستهای جوان را تنبل یا سهلانگار کرده بهطوری که طرحی را در اینترنت پیدا میکنند و با اندکی تغییر ارائه میدهند، درحالیکه باید جستوجو کرد و یافت.
برای طراحی سیمرغ از شیوه بازآفرینی هم استفاده کردید؟
چند سیمرغی که در نگارگریها و تصاویر دیگر بود را تلفیق کردم و در مراحل بعدی دگرگونیها اتفاق افتاد. مثلاً در اتود اولیه، سر سیمرغ پایینتر و بالها بسته بود اما در مراحل بعدی بالها گشودهتر شد و سر سیمرغ رو به بالا رفت چون سیمرغ بهعنوان یک پرنده اسطورهای باید در حال صعود و پرواز باشد نه در حال پایینآمدن و افول. سیمرغ آرامآرام به تکامل رسید تا اینکه در چهارمین جشنواره فیلم فجر در معرض دید عموم قرار گرفت.
بیش از سه دهه از عمر سیمرغ جشنواره فیلم فجر گذشته. در این سالهای نسبتاً طولانی، نماد جشنواره بازطراحی هم شده یا مسئولان جشنواره به طرح اولیه وفادار ماندهاند؟
تصویر سیمرغ از چهارمین دوره جشنواره که روی پوستر، بلیتها و پاکت و سایر اقلام مصرفی جشنواره حک شد تا امروز دستنخورده باقی مانده است.
با گذشت این سالها نام و تصویر سیمرغ با جشنواره فیلم فجر عجین شده است. اینکه بزرگترین فستیوال سینمایی کشور باید نمادی داشته باشد یک الزام بود؟
از آنجا که همه جشنوارههای معتبر دنیا برای خودشان نماد دارند، جشنواره ایرانی هم باید یک نماد ایرانی میداشت. جشنوارههای مسکو با نشان خرس، لوکارنو با نشان پلنگ، برلین با نشان خرس و کن با نخل طلا شناخته میشوند و مدیران بنیاد سینمایی فارابی بهعنوان بزرگترین متولی سینما و در رأس آن سیدمحمد بهشتی، تصمیم گرفتند که جشنواره فجر یک نماد ایرانی داشته باشد.
وقتی میبینید بعد از گذشت بیش از سهدهه، سیمرغی که خلق کردهاید هنوز صلابت دارد و زینت جشنواره فجر است چه احساسی دارید؟
وقتی بهخاطر سیمرغ جشنواره فجر و تعداد زیادی پوستر و تیتراژ هم که در سینما ساختهام گرامیداشت میگیرند برایم خوشحالکننده است. اگر مثل برخی سالها سیمرغ را دستکاری و دگرگون و تخریب نکنند به من هم مثل همه کسانی که مشتاق شروعشدن جشنواره هستند خوش خواهد گذشت. همانطور که گفتم وقتی یک کار به سرانجام میرسد و از دست طراح خارج میشود یک اثر هنری است و بهنظرم مدیران جشنوارهها باید از سیمرغ مراقبت کنند. در یک دوره تندیس جشنواره را به شکل حجم ساختند و بهنظرم اصلاً زیبا نبود.
طی ۵۰ سال گذشته در حوزههای مختلفی مثل طراحی پوستر، طراحی جلد کتاب، ساخت تیتراژ و… فعالیت کردهاید. فکر نمیکنید اگر به جای این تنوع و تکثر در فعالیتهای فرهنگی روی یک یا نهایت ۲ زمینه مشخص فعالیت میکردید نتیجه بهتری حاصل میشد؟
در سالهای اخیر، کار تخصصیتر شده و بهطور مثال هنرمندی که کار طراحی پوستر میکند لزوماً طراح نشانه نیست یا گرافیستی که در زمینه جلد کتاب فعالیت میکند دستی هم در طراحی جلد کتاب دارد اما در دوران فعالیت طراحان نسل ما و نسل قبل از ما شیوه کار گرافیستها طبق سفارشها و پیشنهادهای متنوعی بود که دریافت میکردند. البته بخشی هم به آموزش و تربیت و علاقه هنرمند مربوط میشود. من شاگرد استاد مرتضی ممیز بودم و همیشه کارهایش را دنبال میکردم و بعدها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با آقای فرشید مثقالی همکاری داشتم و تجربههای مختلفی ازجمله تصویرسازی یا طراحی نشانه را کسب کردم و طراحی پوستر جشنواره فیلم کودک را انجام میدادم. ماجرای طراحی جلد کتاب هم به سالهای دانشجویی برمیگردد. در دوران دانشجویی هم علاقه زیادی به گشت وگذار در کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران داشتم و سال ۱۳۴۸ بود که با مدیرنشر پیام آشنا شدم و طراحی جلد کتاب را شروع کردم. همان سال در دانشکده با دوستان تئاتری آشنا شدم و همین آشنایی باعث شد طراحی پوستر تئاتر را جدی بگیرم و سال ۱۳۴۹ با ورود به سینمای آزاد بهعنوان طراح پوستر فیلمهای سینمایی کارم را شروع کردم. دلیل این تنوع و تکثر در فعالیتهای هنری علاقه شخصی است و نوعی آزمون برای خودم بوده تا در یک موقعیت جدید خودم را بسنجم.
طراحی پوستر در سالهای قبل از انقلاب چندان مورد توجه قرار نمیگرفت. درآمدی که با طراحی پوستر و جلد کتاب حاصل میشد راضیکننده بود؟
از همان سالهای دور، درآمد طراحانی که در حوزه فرهنگی کار میکردند در مقایسه با طراحان حوزه تبلیغات بسیار کمتر بوده؛ چرا که گردش مالی حوزه تبلیغات بالاست چون با صنعت و تجارت همراه است اما در حوزه فرهنگ با فضای متفاوتی مواجه هستیم. در تئاتر که اصلاً پولی نبود و بازیگر تئاتر از همان سالهای قدیم در تنگنا زندگی میکرد و تئاتر اساساً به واسطه عشق و علاقه یکسری بازیگر متعهد سرپا مانده بود. بازیگر، کارگردان و سایر عوامل که برای اجرای یک نمایش ماهها کار میکردند دستمزدهای ناچیزی داشتند و من بهعنوان طراح پوستر نمیتوانستم انتظار زیادی داشته باشم. حدود ۹۰پو ستر تئاتر، طراحی کردم و بابت بسیاری از این کارها اصلاً دستمزدی دریافت نکردم. یادم است در نخستین تعرفه طراحان گرافیک به اتفاق استاد ممیز نرخ طراحی جلد کتاب را یک پنجم یک پوستر نوشتیم، درحالیکه دستمزد طراحی پوستر یکدهم قیمت یک آگهی تبلیغاتی بود. در پرانتز هم نوشتیم ما موظفیم برای حمایت از کار فرهنگی دستمزد بالا نگیریم.
اولین دستمزدی که بابت طراحی جلد کتاب دریافت کردید چقدر بود؟
اولین دستمزدم ۲۰۰ تومان بود و آن موقع استاد ممیز ۵۰۰ تومان میگرفتند. در سال ۱۳۴۸و قتی برای خرید کتاب به یکی ازکتابفروشیهای خیابان انقلاب میرفتم با صاحب انتشاراتی گپ میزدم و در همین گپ و گفتها بود که بر سر طراحی جلد یک کتاب به توافق رسیدیم. او یک دفترچه داشت و نام هر کتابی که طراحی میکردم را داخل آن مینوشت و من هم هر کتابی که میخریدم را طرف دیگر دفترچه مینوشتم. در واقع معامله پایاپای بود اما تعداد کتابهایی که میخریدم بیشتر بود و معمولاً بدهکار میشدم.
سابقه ۵۰ سال فعالیت هنری کم نیست و در این سالهای طولانی فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کردهاید اما آنگونه که باید در کانون توجه نبودهاید. حتی وقتی آرم تئاتر شهر دستکاری شد کسی از شما اظهارنظر جنجالی نشنید. ترجیح شما این است که در سکوت خبری کار کنید یا این سکوت خودش نوعی اعتراض است؟
البته همان موقع که آرم تئاتر شهر دستکاری شد اعتراض کردم و خوشبختانه به حالت قبل برگشت اما معتقدم جنجالهای بیش از اندازه برای خودنمایی است نه برای درستکردن کار. جزو طراحانی هستم که در سن جوانی خودم را به جمع بزرگانی مثل استاد ممیز پرتاب کردم و آموختهام که بدون جنجال، از آثارم که هر کدام بهعنوان میراث فرهنگی شناخته میشوند مراقبت کنم.
به تفاوت نسل خودتان با گرافیستهای نسل فعلی اشاره کردید. نسل جدید گرافیستها را با چه مشخصاتی میشناسید؟
در یک کلام تنبل. اینترنت، طراحان جوان را تنبل کرده و میتوانم بگویم جستوجو کردن جای پژوهش را گرفته است. حتی کارهایی برخی دانشجویان به اساتید تحویل میدهند که از طرحهای معروف کپی شدهاند.
شما سالها بهعنوان مدرس دانشگاه تدریس کردهاید. بهتر نیست آموزش و تربیت صحیح طراحان و گرافیستهای جدید از دانشگاه شروع شود؟
بهنظرم باید در آزمونهای ورود به دانشگاه سختگیری بیشتری انجام شود. متأسفانه دانشجویانی که سودای پولدارشدن دارند اما در رشتههای پزشکی و مهندسی قبول نشدهاند، هنر را انتخاب میکنند. آن دانشجو اگر در رشته هنر قبول شود قطعاً برای سرگرمی وارد دانشگاه خواهد شد، درحالیکه در دوران ما کسانی که واقعاً به هنر علاقهمند بودند این رشته را انتخاب میکردند. بزرگانی مثل عزتالله انتظامی در خاطراتشان تعریف کردهاند که بدون اطلاع خانواده وارد وادی هنر شدند و حتی استاد ممیز تا ۳ سال به پدرش نگفته بود کار نقاشی و طراحی میکند چون هنرمندان در آن سالها شأن اجتماعی نداشتند و با مطربها مقایسه میشدند. نسل ما با چنین محدودیتهایی مواجه بود اما راه خودش را پیدا کرد.
شما همیشه تحتتأثیر کارهای مرتضی ممیز بودهاید و خودتان را شاگرد ابدی او معرفی میکنید. به جایگاهی که ایشان در هنر گرافیک ایران داشت رسیدید یا حتی به این جایگاه نزدیک شدید؟
نه. استاد ممیز بزرگ بود.
منبع : ایسنا